
عکس از یکی از حملات اسرائیل به تهران | AFP
طی دو سال گذشته هر بار که به سراغ اخبار میرفتم خبرهای مربوط به بمباران مردم غزه به چشمم میخورد. صحنههایی وحشتناک و دلهرهآور که قلب هر انسانی را به درد میآورد. بعضی وقتها با همکارانم دربارهی کشتار کودکان غزه توسط اسرائیلیها بحث میکردیم. واکنشها متفاوت بود. عدهای از غزه دفاع میکردند اما عموماً به دلیل کینهای که نسبت به جمهوری اسلامی داشتند واکنشی منفعلانه داشتند. حتی بعضاً با همین منطق اعلام میکردند که “غزه به ما چه ربطی دارد؟ ما باید به کار و زندگی خودمان برسیم.” برخیها دفاع از غزه را در راستای دفاع از سیاستهای جمهوری اسلامی و همچنین در تضاد با منافع «مردم ایران» میدیدند. انگار غزه و کودکانش در یک دنیای دیگر زندگی میکردند و ما در دنیایی دیگر. آنها کودکان خود را از هرگونه تجاوز و قتلعام مشابه غزه به دور میدیدند چون این کشتار صرفاً در جایی دیگر در حال وقوع بود.
راستش را بخواهید من هم گاهی حوصلهی بحث کردن بیشتر را نداشتم. انگار صرف دلسوزی برای مردم غزه و صحبتهای جستهوگریخته در مورد غزه من را تا حدودی راضی میکرد. رضایتی از سر رفع عذاب وجدانم. همانند دیدن کودک کاری در سر چهارراه که اجازه میدهم شیشهی ماشینم را تمیز کند و من از سر دلسوزی و رفع عذاب وجدانم پولی به او میدهم بدون آنکه به ریشههای به وجود آمدن چنین وضعیتی فکر کنم و کاری انجام دهم…
درگیر تناقضات بسیاری بودم. گاهی فکر میکردم باید بیشتر به فکر دانشآموزانم باشم. دانشآموزانی که در فقر در حال درس خواندناند و دولتی که حداقلهای آموزش را برای این کودکان فراهم نمیکند. باید به فکر این بودم که حقوق ماهیانهی معلمی کفاف زندگیام را نمیدهد و نمیتوانم نیازهای مالی خانوادهام را پاسخگو باشم. الأن که به گذشته نگاه میکنم فکر کردن به همهی اینها مرا در وضعیتی قرار داده بود که انگار آنچه در غزه در حال رخ دادن بود برایم اهمیت کمتری داشت. گویی پذیرفته بودم که این مردمان با چنین سرنوشت شومی باید زندگی کنند و کاری از دست کسی برنمیآید و به گمان خود جنگیست در آن سوی مرزها.
اما گذر زمان و سیر اتفاقات این گمانها را از بین برد. دیگر صدای ناقوس جنگ را از تلویزیون نمیشنیدیم. به شهرهای ایران حمله شد. مردم غیرنظامی و حتی کودکان کشته شدند. مردمی زیر بمباران بودند که دیگر عربی صحبت نمیکردند. اکنون واقعیات جنگ مصونیتی برای هیچ کودکی در ایران ایجاد باقی نمیگذاشت. ترس و دلهره سراسر وجودم را فرا گرفته بود. شاید دیگر برای موضع گرفتن در برابر قتلعام کودکان غزه وقتی که جنگ به کشور ما صادر شده کمی دیر شده باشد اما ماهها پیش صحبتهای یک سرمربی فوتبال در مورد غزه برایم جالب توجه بود و آن را به یاد آوردم. «در دنیایی که اغلب به ما میگویند ما آنقدر کوچک هستیم که نمیتوانیم کاری بکنیم، قدرت یک نفر به اندازهاش نیست بلکه به انتخاب اوست. به اینکه بیایی و وقتی هنوز میشود کاری کرد ساکت نباشی.» و در پایان هم به این نکته اشاره کرد که «شاید بعد از کودکان غزه نوبت کودکان ما باشد.»
جمهوری اسلامی به عنوان دولتی سرمایهداری با سرکوب تشکلها و اعتراضها و اعتصابات زحمتکشان این جامعه هر بار این پیام را به ما مخابره کرده است که “آنقدر کوچکید که نمیتوانید کاری انجام دهید” اما در واقع، قدرتی در صداهای اعتراضی از جانب ما نهفته که میتواند هر دولتی را زبون و ناتوان کند. از سوی دیگر اپوزسیون به اصطلاح آزادیخواه با دستاویز قرار دادن این سرکوبها به ما فراخوان ملحق شدن به کارزار علیه جمهوری اسلامی میدهد و چنین القا میکند که هر دولتی که علیه جمهوری اسلامی است از دلسوزان مردم ایران است. اسرائیل و آمریکا را نیروی رهاییبخش مردم ما معرفی میکنند. عدهای هم با محکوم کردن بیحاصل دو طرف جنگ فراخوان «قیام» میدهند. گویا ما پیاده نظامیم و موشکهای آمریکا و اسرائیل تسهیلکنندهی به اصطلاح «انقلاب» ما هستند.
به راستی که قدرت ما در انتخاب ماست. ما ناگزیر به انتخابیم اما نه انتخابی میان دو دشمن طبقاتی. انتخابی برای خودمان. انتخابی برای زحمتکشان این جامعه. انتخابی جهت برآورده کردن منافع طبقهی کارگر. از این منظر باید علیه جنگی که آمریکا و اسرائیل علیه ایران به راه انداختهاند بایستیم. این جنگ تنها میتواند ویرانی برای ما بر جا بگذارد و همان وضعیتی را رقم بزند که در حملهی آمریکا به عراق دیدیم. همان وضعیتی که در غزه آفریدند و ما آن را از خود دور میدیدیم. از سوی دیگر نمیتوان آنچه سرمایهداران و دولت جمهوری اسلامی بر سر زحمتکشان این جامعه آورده فراموش کرد. هر دو از اینکه طبقهی کارگر در این جامعه نمیتواند خود را در مقام نیرویی تعیینکننده بروز دهد سود میبرند.
به باور من انفعالمان در قبال مردم غزه راه را بر جنگندههای اسرائیلی هموار کرد. بسیار وظایف بر زمینماندهای که باید انجام میدادیم اما غفلت کردیم چرا که به قدرت خود باور نداشتیم. چراکه راه فردگرایی را انتخاب کردیم و دو دستی کلاه خودمان را چسبیدیم. غافل از آنکه طوفانهای سهمگینی که جهان سرمایهداری به راه میاندازد نه تنها کلاهمان بلکه خودمان را هم میبرد؛ اما به باور من هنوز وقت باقیست تا طبقهی کارگر خود را متشکل کند و سازمان دهد. به عنوان یک معلم به عنوان عضوی از طبقهی کارگر در این جامعه انتخابم روشن است و وظایفی برای خود تعیین میکنم. حداقلترین کاری که میتوانم انجام دهم ارتباط گرفتن با همکارانم است. همکارانی که با تعطیلی مدارس آنها را ندیدهام. باید با صراحت و قاطعیت به آنها بگویم که دیگر نمیتوانیم منفعلانه جنگ را نظارهگر باشیم و اجازه دهیم سرنوشتمان به دستان دشمنانمان رقم بخورد. از ریشههای جنگ صحبت میکنیم از انتخاب درست در این لحظه. از اینکه ما عضوی از طبقهی کارگریم و تاریخ مبارزاتمان به درازای تاریخ سرمایهداری است. از اینکه باید جمعها و محافل خود را بسازیم. تشکلهای خود را بر پا کنیم و در پی تدارک سازمانهای سیاسی خود باشیم. میدانم همهی این جملات وقتی بر زبان جاری میشود راحت است اما در عمل به راحتی صورت نمیگیرد چراکه دشمنانمان بیکار ننشستهاند و سالها با ایدئولوژیهای گوناگون خود مانع از کسب آگاهی طبقاتی همکاران و همطبقهایهایمان شدهاند و آنجا که ایدئولوژیشان کم آورده به سرکوب مستقیممان روی آوردهاند.
گاهی راه درست مبارزه را گُم کردهایم و شکست خوردهایم. در عین حال طبقهی کارگر در ایران پیروزیها و دستاوردهایی هم داشته است که به یاد آوردن آنها هم قوت قلب است و هم آموزههایی صحیح برای آینده. قطعاً که نباید این شکستها را فراموش کنیم و باید از گذشته بیاموزیم. در نهایت باید به یاد داشته باشیم «کسی که مبارزه میکند شاید شکست بخورد اما آن که مبارزه نمیکند، شکستخورده است.»
8 دیدگاه دربارهی "جنگ از آنچه میبینید به شما نزدیکتر است!"
درود بر تو رفیق نادیده ام
جمله ی آخرت خیلی روحیه بخش بود:”کسی که مبارزه می کند شاید شکست بخورد، اما آنکه مبارزه نمی کند شکست خورده است.”
ظاهرا مشکلی پیش آمده.
لینک دانلود این متن به اشتباه یک متن دیگر است.
ممنون از تذکر شما، تصحیح شد.
هزار بار باید این را بگوییم:
انفعالمان در قبال مردم غزه راه را بر جنگندههای اسرائیلی هموار کرد. بسیار وظایف بر زمینماندهای که باید انجام میدادیم اما غفلت کردیم چرا که به قدرت خود باور نداشتیم.
تنها و تنها اگر این را بفهمیم میتوانیم سرنوشتی دیگر برای خود رقم زنیم.
به باور من انفعالمان در قبال مردم غزه راه را بر جنگندههای اسرائیلی هموار کرد. بسیار وظایف بر زمینماندهای که باید انجام میدادیم اما غفلت کردیم چرا که به قدرت خود باور نداشتیم …
چیست قانون کنونی
خبرت هست از آن
حکم محکومی ما
بر همه روی زمین
چاره رنجبران
وحدت و تشکیلات است
ممنون بابت متن زیباتون…ما متحد میشیم و دشمنانمون رو شکست میدیم
درود بر شما ،
به درستی و دقیق بر وظایف دست گذاشته اید.
«عدهای هم با محکوم کردن بیحاصل دو طرف جنگ فراخوان «قیام» میدهند. گویا ما پیاده نظامیم و موشکهای آمریکا و اسرائیل تسهیلکنندهی به اصطلاح «انقلاب» ما هستند.»
راجع به این جمله کمی تردید دارم. قیام شاید در سطح کنونی سازمانیابی کارگران نوعی پیاده نظام اسرائیل شدن تبدیل شود اما تکلیف شکل های دیگر مبارزه طبقاتی کارگران چه می شود که با منطق عام این جمله ممکن است همین انگ به آن بچسبد؟
پس از این جنگ ولی اگر بخواهیم در مورد آینده حرف بزنیم باید در مورد مواجهه ی با ج.ا هم بیندیشم. اگر در آینده ج.ا همچون این 12 روز با شدت بیشتر بیکفایتی خود را در جلوگیری از انهدام زیرساخت ها و حتی جامعه نشان دهد آن هنگام چه باید کرد؟ غیر از این است که کارگران باید در جایی بالاخره قیام کنند حتی اگر جنگی در جریان باشد.