آن سوی میز؛ یا کلابِ سرمایه­‌داران خُرد و کلان (بخش دوم)

بخش دوم: تاجران و دلالان

از اعماق from depths

«از اعماق»، اثر William Balfour Ker، سال 1905

در یادداشت پیشین (آن سوی میز1) روایتی از تباهی اندیشه و عمل سرمایه‌داران و کارفرمایان با تمرکز بر بخش صنعتی ارائه دادیم. روایتی از ریخت و پاش‌ها و مصرف‌‌گرایی که روی دیگر سکه‌ی رنج و محنت کارگران است. ما بر آنیم تا با چنین نوشته‌هایی تصویر کریه و ضد کارگری طبقه‌ی سرمایه‌دار را افشا کنیم و نشان دهیم ثروت این طبقه‌ی انگلی از قِبَلِ کار و رنج طبقه‌ی کارگر به دست می‌آید. در این نوشتار به سرمایه‌‌داران تجاری، دلالان و تبلیغات‌‌چی‌‌ها می‌پردازیم. قسمت‌‌های که می‌‌توان گفت در زنجیره‌ی گردش سرمایه به هم نزدیک‌ترند و سهم‌خواه ثروتی‌اند که کارگران تولید کرده‌اند. به همین دلیل ما نیز آن‌‌ها را در یک بخش با هم آوردیم.

شیوه‌ی نوشتار حاضر همچون متن پیشین گفتگوهایی است که به صورت متن در آمده است. لازم به ذکر است که این گفتگوها در مراکز لوکسی چون مراکز لاغری، زیبایی و … انجام شده است. این نوشتار تنها روایت بسیار کوچکی از سبک زندگی و افکار و باورهای طبقه‌ی سرمایه‌دار و خدم و حشم این طبقه است.

1.تاجران و بازاری‌‌ها

فرد اول این بخش کرباسی است، مالک اولین و بزرگترین نمایندگی ایران خودروی شهر، مجموعه‌‌ای از بنگاه‌‌ها و نمایشگاه‌‌های خرید و فروش خودرو. کرباسی خیلی فرد حساسی بود و صرفاً 31 [1]میلیون تومان بابت لباس ورزشی‌‌اش پرداخته بود. لازم به گفتن نیست که این صرفا گوشه‌‌ای از ریخت و پاش این موجود بود. چنین هزینه‌‌ای برای ما بیش از هر چیز عدم دسترسی فرزندان‌‌مان به حداقلی‌‌ترین امکانات ورزشی را یادآور می‌‌شود و ناتوانی‌‌مان از تهیه مایحتاج ابتدایی زندگی را پیش چشم می‌‌آورد. توانمندی امثال کرباسی بر ناتوانی ما استوار شده است.

همین فرد در خاطره‌‌ای یادآور می‌‌شود که :”با چه روشی برای خواهرزاده‌‌اش که محتاج پیوند کلیه بود کلیه خریده است و ظرف مدت 2 ماه کارش را راه انداخته است.” به باور او:”ایران بهترین جا برای کسانی هست که پول دارند، چون در ایران با پول می‌‌توان همه‌‌چیز را به دست آورد”. به راستی هم کرباسی با غریزه و تجربه‌‌اش به خوبی دریافته است که سرمایه‌‌داری ایران در شرایط کنونی، بهشت موعود برای سرمایه‌‌داران است و جهنم کارگران. کرباسی خوب می‌‌داند که بسیارند انسان‌‌هایی که مشکل کلیوی دارند و سال‌‌های سال پیاپی عمرشان را (هفته‌‌ای سه بار، روزی چهار تا شش ساعت) در مراکز دیالیز می‌‌گذرانند؛ حتی اگر خودش نداند، او این توان و موقعیت را به واسطۀ قرارگیری در جایگاه تاجرانه‌‌اش و به واسطۀ سهمی که از استثمار کارگران می‌گیرد به دست آورده است.

فرد بعدی کریمی است، مدیر یکی از شرکت‌‌های بازاریابی شبکه‌‌ای (نتورک مارکتینگ). کریمی تاکید دارد که: “باید صبور و خوش‌‌بین بود” و “مثبت اندیشی را فراموش نکرد”. کریمی معتقد است که “نباید از کار خسته شد چون آدم از کاری که درآمد بالایی داشته باشد خسته نمی‌‌شود و می‌‌خواهد تمام وقت‌‌اش را به کار اختصاص دهد”.

کریمی بر صبر و خوش‌بینی تأکید دارد، زیرا که صبر برای او هر لحظه درآمد بیشتر و رفاه بیشتر را به ارمغان می‌‌آورد. آیا به کارگری که از کار بیکار شده و بعد از مدتی معیشتِ خود و خانواده‌‌اش بر سرش آوار می‌‌شود هم می‌‌توان گفت صبور و خوش‌بین باش! از قضا طیف بسیاری از این نیروی کار بیکار، که شانس استثمار شدن توسط کارفرمایان را ندارند و تحت تأثیر فشار معیشتی شدیدی هستند، طعمۀ شیادانی چون کریمی می‌‌شوند تا با خرید کالاهای بُنجل‌شان جیب آن‌‌ها را پر کنند. امثال کریمی  صبر می‌‌کنند تا کسانی را که در نتیجۀ فشار معیشتی صبر و قرارشان به سررسیده است، بچاپند! به راستی که اطلاق واژۀ شُغال به کریمی‌‌ها ستمی‌‌است بر شُغالان!

صالحی نفر بعدی و مالک تعدادی از فروشگاه‌‌های بزرگ مواد غذایی است. او در بحبوحۀ موج‌‌های گرانی و تورم در اردیبهشت 1401 همواره دندان به شکایت از حکومت می‌‌گشود و از گرانی می‌‌نالید و معتقد بود که این گرانی‌‌ها به ضرر همه‌‌ است و فقیر و پولدار، سرمایه‌‌دار و کارگر ندارد. دغدغۀ بزرگ آن روزهای فرودستان، بلایی بود که دولت با گرانی می‌خواست بر سر لقمۀ نان سفره‌‌های‌‌شان بیاورد. همۀ نگرانی کارگران این بود که آیا در هجوم‌‌های دولت و سرمایه‌‌داران توان و رمقی برای ادامه خواهند داشت یا نه. سرانجام این فشارها بر فرودستان آتش خشم آن‌‌ها را در چندین شهر کوچک و بزرگ برافروخت. یکی از نتایج این فشارها انتشار تصاویری از حمله به فروشگاه‌‌ها در شهرهای مختلف بود و این نیز رُعب و وحشتی در میان ثروت‌‌مندان خلق کرد. واکنش‌‌ صالحی به این موضوع جالب توجه است و مطمئناً واکنش همۀ سرمایه‌‌داران خُرد و کلان بود. صالحی در پاسخ به این سؤال که “اگر این قضیه اوج گرفت و به شهر ما هم رسید چه واکنشی داری؟” با نگرانی جواب داد : “ناچاریم از خود و زندگی‌‌مان (منظور کالاهای فروشگاهایش است) دفاع کنیم. ما ناچاریم که خود و نیروهایمان را به ابزارهای امنیتی لازم (از شوکر گرفته تا سلاح های سرد و گرم)  برای برخورد با چنین افرادی مجهز کنیم.” و در پاسخ به سوال بعدی که” ولی آن‌‌ها خیلی زیاد هستند چند نفر را می‌توانید بزنید یا بُکُشید ؟ ” سکوت برقرار شد. مُشت نمونۀ خروار است. باید روشن شده باشد که آزادسازی‌‌ قیمت‌‌ها به نفع چه کسانی است و این حرف که این روند به ضرر همۀ طبقات است فریبی بیش نیست. در وضعیت موجود دولت‌‌های مختلف در واقع در حال پیش بردن منافع آن‌‌ها بوده و با هر اقدامی گامی به نفع آن‌‌ها برمی‌‌دارند. اما سرمایه‌داران همواره به گونه‌‌ای حرف می‌‌زنند که انگار اقدامات دولت به ضرر همه‌‌ است. اما هنگامی جریان تحولات به بزنگاه‌های تاریخی می‌‌رسد و پای منافع میان می‌‌آید بسیار هارتر از نیروهای نظامی و دولت کمر همت به نابودی و سرکوب کارگران و زحمت‌‌کشان می‌‌بندند. نباید فریب “مردم‌مردم” اینان را خورد زیرا بحث منافع که به میان آید به احدی رحم نخواهند کرد.

2. دلالان و واسطه‌‌های مسکن

جعفری مشاور املاک است. او خود را اینگونه معرفی می‌کند که: «از صفر شروع کرده و با سختی‌‌های زیادی مواجه شده اما او توانسته با پُشتکار به این‌‌جا برسد.» که البته این افاضات برای ما کارگران تکراری است و کمتر کارفرمایی هست که حداقل یک‌بار میان کارگران این سخنان را بر زبان نیاورده باشد. معمولاً “صفر” مورد نظرشان هم مشخص می‌‌شود که برابر است با کلی سرمایۀ اولیه و اعتبار بانکی و … که از پیش به ارث رسیده است. منشأ ثروت آن‌‌ها چیزی نیست مگر حاصل استثمار کارگران توسط پدران‌‌شان و تداوم همان روند توسط خودشان با استثمار کارگران جدید؛ با مقداری رشوه، کلاهبرداری، حقوق معوقۀ کارگران، احتکار و … که از ملزومات کار است ولی البته در حد و حدود مشخص قانونی مانند همه‌‌جای دنیا.

جعفری در واکنش به خبر رشوۀ 40 میلیارد تومانی کشف شده در شهرداری یکی از شهرها می‌گوید: “این که چیزی نیست وقتی من اینجا در یک شهر کوچک‌‌تر برای کاری ساده ـ مثلاً برج 12 طبقه ـ مجبورم از صد میلیون تا دو میلیارد تومان رشوه به شهرداری بدهم. … رشوه از ضروریات کار عمرانی و شهرسازی بوده که از قضا کار را هم خیلی آسان می‌‌کند و پس از آن درگیر خیلی از کاغذبازی‌‌های دست و پاگیر نمی‌‌شوید.” این حرف نکاتی را برای ما روشن می‌‌کند و آن اینکه آن فساد و رشوه‌‌هایی که رسانه‌‌ای می‌‌گردد قسمتی کوچک از کل واقعیت بوده که آن‌‌هم در دعواهای باندهای مختلف برملا می‌‌شود. و همواره پس از این افشاگری‌‌ها قلم‌به‌دستان سرمایه‌‌داران به صف شده و سعی می‌‌کنند کل مشکلات موجود را به فساد ربط بدهند. کسانی که ریشۀ همۀ مشکلات را در فساد می‌‌بینند، این موضوع را نمی‌‌بینند که حجمی مشخص از فساد در هر کشوری، روالی عادی تلقی می‌شود. ثانیاً اینکه رشوه و فساد و اختلاس در واقع بده‌بستانی است میان مسئولان و سرمایه‌‌داران شاخه‌‌های مختلف. با وجود این‌‌که آن‌‌چه مورد معامله قرار می‌‌گیرد حاصل دست‌‌رنج کارگران است اما در صورت نبود رشوه نیز هیچ‌‌گاه قرار نیست این دست‌‌رنج به تاراج رفته به کارگران بازگردد. البته این بدین معنی نیست که نسبت به فسادهای کلانی که در سیستم موجود روی می‌دهد بی‌تفاوت بود، بلکه منظور از این بحث این است که نباید ریشۀ همۀ مشکلات را فساد دانست. زیرا که خود فساد معلول این وضعیت است نه علت آن.

جعفری از فشار کاری می‌‌نالد و می‌‌گوید: “قصد دارد به سفری کوتاه برود که هوایی عوض کند.” او دُبی یا ترکیه را مد نظر دارد ولی تأکید می‌‌کند که “فقط قصد کمی گردش را دارد و مانند بقیه به سفر خارجی به چشم «عشق و حال» نمی‌‌نگرد.” او معتقد است “کسانی که برای اهدافی این‌‌چنینی به خارج از کشور سفر می‌‌کنند، ابله‌‌اند؛ چون که اتفاقا از این لحاظ ایران از همه‌جا آزادتر است. در ایران است که می‌‌توان با پول هرکاری را انجام داده و همه چیز را تجربه کرد. حتی می‌توانید آدم بکشید و قوانین شل و ول کشور رو دور بزنید.» جعفری خود حکایت می‌‌کند که چند ماه پیش در نتیجۀ اختلاف در معامله‌‌ای ملکی با یک فرد به مشکل بر خورده است. پس از مدتی که به تعقیب او می‌پردازند در یک جای خلوت فرد مورد نظر را با ماشین زیر گرفته و بعد از آن هم با چاقو او را زخمی می‌‌کنند. فرد مورد نظر هنوز بعد از چند ماه نتوانسته اثبات کند که کار جعفری بوده است. «تازه اگر هم ثابت کنه دیه‌‌ را پرداخت می‌‌کنیم و ماجرا تمام می‌‌شود.»

جعفری سپس از زمینی می‌گوید که دو دهه پیش و با استفاده از وام و به قیمت دویست میلیون تومان خریده است. او تعریف می‌‌کند که در نتیجه‌‌ی قرار گرفتن در محدودۀ شهرک صنعتی تازه تأسیس، همان زمین اکنون قیمتی بیشتر از 35 میلیارد تومان دارد. او سپس صادقانه توضیح می‌‌دهد: «که هیچ‌‌گاه نمی‌‌توان با دستمزد و پول حاصل از کارکردن به چنین رقمی رسید» و در نهایت توصیه می‌‌کند: «برای اینکه آدم بتونه توی زندگی موفق باشه باید هیچ‌‌وقت کار نکنه و هر ایده‌‌ای که داره رو سعی کنه به صورتی پیش ببره که یه عده رو استخدام کنه که اونا براش کار کنند. اینطوری که میشه به درآمد بالا و موفقیت رسید نه با جون کندن و عرق ریختن.»

3. تبلیغاتی‌‌ها  و خبرنگاران

محمد مدیر بخش تبلیغاتی یک هلدینگ صنعتی ـ تجاری است. او به علت پای‌‌بندی سفت و سخت به برنامۀ غذایی و آن‌‌چه که خود «فشارکاری» می‌‌نامد پنج وعده (!) غذای روزانه را از مراکز طبخ رژیمی غذا گرفته و همین برایش روزانه حدود یک میلیون تومان هزینه می‌‌برد. او علاقۀ وافری به خالکوبی دارد و خالکوبی‌‌های مختلفی بر بدن دارد که از میان آن‌‌ها یکی خودنمایی می‌کند؛ صلیب شکسته‌‌ی آلمان نازی.

محمد به شدت از ایدۀ شایسته سالاری دفاع می‌‌کند و معتقد است «کار و استعداد خوب در جامعه باید ارزش بالایی داشته باشد» البته منظور او از «کار و استعداد خوب» کارهای«هوشمندانه» است نه «عملگی» و «سگ‌‌دو زدن». او نهایتاً همچون هر تبلیغات‌‌چی دیگری، اما این بار بدون پردۀ حیله‌‌های رسانه‌‌ای و چرندیات مخاطب‌پسند، نظرات خود و همۀ طبقه‌‌اش را در مورد کل کارگران و فرودستان بیان می‌‌کند. او در واکنش به فرودستان سطح شهر معتقد است: «گداهای اینجا اصیل اینجا نیستند و یک مشت شهرستانی هستند که به شهرشان سرازیر شده‌‌اند و در کل گدا کسی است که تنبل بوده و نمی‌‌تواند حمالی کند و بنابراین تن به ذلت گدایی میدهد!» محمد صرفاً یک فرد بی‌‌رحم یا حال بهم زن نیست. در این مورد نیز او مشتی است نمونه خروار. این است چکیدۀ نگاهی که سرمایه‌‌داران و کارگزاران‌شان به ما کارگران و برداران و خواهران فرودست ما دارند؛ ما تا زمانی که کار کنیم برای آن‌‌ها یک موجود دون اما ناچاراً قابل تحمل هستیم و پس از این که رنج و کار و زحمت پیکرهای‌‌مان را پیر، علیل و رنجور کرد برای سرمایه‌‌داران یک شیئ اضافی در جامعه هستیم و البته شیئی که از تنبلی به این روز افتاده است.

***

حال بیایید بررسی کنیم که تاجران، دلالان و تبلیغاتی‌‌ها ثروت خود را از کجا به کف می‌‌آورند و چه نقشی در گردش کل سرمایۀ در یک جامعه دارند. از آنجايي كه سرمايۀ صنعتي تنها بخشي است كه در آن تصرف ارزش اضافي اتفاق مي‌افتد، تحليل سود صنعتي نقش اساسي را ايفا مي‌‌كند. اما سرمايه و سود شكل‌‌هاي ديگري هم به خود مي‌‌گيرند. سرمايه‌داران معمولاً سعي مي‌‌كنند كه اين گردش سرمايه را شتاب بیش‌‌تری بدهند. هر چه چرخۀ گردش سرمایه ـ که از خرید نیروی کار و مواد خام شروع می‌‌شود و با فروش کالاهای تولید شده پایان می‌‌یابد ـ در یک بازۀ زمانی بیشتر اتفاق افتد سود بیشتری در آن بازۀ زمانی نصیب سرمایه‌‌داران می‌‌شود. سرمایه‌‌داران صنعتی برای تسریع فرایند فروش کالا‌‌ها، تولیدات‌‌شان را به تاجران و پخش کنندگان کالا می‌‌فروشند. در مقابل خدمات ارائه شده از طرف آن‌‌ها ، مقداري از سود نيز به آن‌‌ها انتقال مي‌‌يابد.[2]

سرمايه‌‌داران صنعتي به زودي درك کردند كه با واگذاری فروش محصولات به يك شركت پخش با شعبات متعدد، و امكانات مالي عظيم و يا پخش از طريق سفارش پستي به متخصصين فروش محصولات كه كالاها را در مقياس وسيعي پخش مي‌‌كنند، سريع‌‌تر قادرند پول حاصل از فروش را دريافت دارند و از اين راه سودشان را افزايش دهند. سرمايه‌‌داران درك مي‌‌كنند كه اگر مقداري از سود را به بخش تجاري اختصاص دهند، به دليل گردش سريع‌‌تر سرمايه سود بيش‌‌تر كسب خواهند كرد. بنابراين در اقتصاد سرمايه‌‌داری پيشرفته، يك شاخۀ عظيم تجاري، با هدف توسعه و گسترش خويش در تمام رشته‌‌هاي اقتصاد، پديد آمده و رشد مي‌‌كند. این سرمایۀ تجاری قسمتی يا تمام توليدات يك سرمايه‌‌دار صنعتي را به قيمت توافق شده خريداري مي‌‌کند و آن‌‌ها را دوباره به قيمت بالاتري به فروش مي‌‌رساند. اگر كه بر روي اين كالاها كار جديدي انجام نيافته، اين بدان معني است كه قيمت توافق شده بين صاحبان صنايع و اين افراد واسطه، فقط شامل قسمتي از ارزش اضافي موجود در كالا مي‌‌باشد. اين قسمت از ارزش اضافي نصيب سرمايه‌‌دار صنعتي مي‌‌شود. قسمت ديگر به خاطر خدمت انجام يافته به وسيله‌‌ی اين افرادِ رابط به آن‌‌ها تعلق مي‌‌گيرد و فقط هنگامي‌‌كه كالا به مصرف‌كننده فروخته شد، آشكار مي‌‌گردد. سرمايه‌‌داران تجاري معتقدند كه عمل آنان ارزش جديدي خلق مي‌‌كند و در اين باور خود تنها نيستند. ولي اين امر صحيح نيست، سود تجاري در حقيقت ارزشي است كه از ارزش اضافي كل مشتق شده و به عنوان سود به سرمايه‌‌داران تجاري تعلق مي‌‌گيرد. هيچ ارزشي خارج از بخش توليدي ايجاد نمي‌‌گردد.

معمولاً زنجیرۀ افرادی که کالا، از تولید تا مصرف، در دست آن‌‌ها می‌‌چرخد محدود به سرمایه‌‌دار صنعتی و تاجر نبوده و زنجیرۀ طویلی از عمده‌‌فروشی‌‌ها، دلالان، فروشگاه‌‌های زنجیره‌‌ای، خرده فروشان و غیره را تشکیل می‌‌دهد. کل این زنجیره یک هدف واحد را دنبال می‌‌کند و آن فروش هرچه‌‌زودتر یک کالا و تکمیل گردش آن است. امروزه و با وجود گسترش فراوان تولید و وجود رقابت زیاد در بازارهای کالا و خدمات نه تنها تسریع در فروش محصولات بلکه بسیاری از اوقات خود فروش کالاها در رقابت با سایرین بسیار مشکل خواهد بود. این‌‌جاست که نوبت به عرض اندام تبلیغات‌چی‌ها می‌‌رسد. این‌‌ها با وجود این‌‌که در زنجیرۀ فروش کالا به عنوان مالک ظاهر نمی‌‌شوند اما نقش مهمی در افزایش سرعت گردش داشته و به این واسطه سهمی را از ارزش اضافی استثمار شده از کارگران صنعتی را صاحب می‌‌شوند.

از آن چه گفته شد وجود يك نوع برخورد منافع عيني بين سرمايه‌‌داران صنعتي و تاجران، دلالان، خرده‌‌فروش‌‌ها و غیره  قابل تشخيص است، زيرا همۀ آن‌‌ها در پي سهم بيش‌‌تري از يك مقدار ثابت ارزش اضافي هستند.[3] کُری‌‌خوانی‌‌شان برای یک‌‌دیگر در نتیجۀ این تضاد منافع است و گردن‌‌کشیِ‌‌شان برای کارگران به واسطه قرارگیری اینان در سمت دیگر تضاد (همان سمت سرمایه) است.

سرمایه‌داران به دلیل جایگاه‌شان همواره درکی وارونه از منشأ سود دارند. این درک اما برای همۀ آن‌ها یکسان بروز نمی‌کند. جایگاه‌های متفاوت آن‌ها در گردش، تصورات متفاوتی در نسبت‌های مختلف با واقعیت بازتولید می‌کند. در این دسته منشأ ثروت‌‌ها از کار انسان و طبیعت به این باور ایدئولوژیک تبدیل شده است که ثروت نتیجۀ توانایی ریسک و شناختن فرصت‌ها و بهره‌‌مندی از فرصت‌‌هاست.[4] آن‌چه جهان‌بینی سرمایه‌داران بخش تجاری و دلالان و غیره را از جهان‌بینی سرمایه‌داران صنعتی متمایز می‌کند این است که سرمایه‌داران بخش تجاری از آن رو که ارتباط مستمر و گسترده‌ای با حوزۀ تولید و خیل عظیم کارگران این حوزه ندارند، کارگران برای ایشان نه به مباثۀ «کارگر» بلکه همچون تودۀ عظیم مفلوک و گدا و فقیر تداعی می‌شوند. گویی این تودۀ عظیم آن چنان کاری برای انجام دادن در جامعه ندارند و با تنبلی و بی عرضگی‌شان، استعداد و توانایی (آنچه خودشان هوش اقتصادی می خوانند) خاصی هم در کسب درآمد ندارند. همین باعث شده که در این قشر از بورژوازی و خرده بورژوازی، خودشیفتگیِ مشمئزکننده‌ای بروز یابد و بی پروا و البته از سر حماقت بی‌حدوحصرِ ناشی از تنگ‌نظری اجتماعی‌شان، جایگاه اجتماعی و مکنت مالی‌شان را به رخ بی‌چیزان و تنگ‌دستان جامعه بکشند. از سویی دیگر سرمایه‌داران و خرده سرمایه‌داران این بخش، مولدِ این توهم در کارگرانند که در این جامعه با ریسک‌پذیریِ آمیخته با حقه بازی، می‌توان «مستقل شد و برای کسی کار نکرد.» این عبارت‌‌ها که ریشه در شیوۀ زیست و ارتزاق تاجران، بازاریان و غیره دارد بسیار پیش می‌‌آید که از زبان کارگران نیز شنیده شود. این عبارات اگرچه برای تاجران صرفاً دیدی وارونه است از آن‌‌چه رخ می‌‌دهد ولی برای کارگران اثرات فردی و اجتماعی زیان‌‌باری به دنبال دارد. از نظر فردی بسیار دیده‌‌ایم که چگونه کارگری با رؤیای پولدارشدن، تمامی اندوختۀ یک عمر کار خود و خانواده را به نابودی کشانده است. از نظر اجتماعی نیز چنین جهان‌‌بینی‌‌ای این تصور را در کارگران تقویت می‌‌کند که در فرایند تولید و در کلیت جامعه نقشی اساسی نداشته و نمی‌‌توانند داشته باشند و چاره‌‌ای ندارند جز تن دادن و پذیرفتن شرایط موجود. چنین تصوراتی را باید همچون ابزارهای جنگ روانی طبقۀ سرمایه‌‌دار دید و با آن به مقابله برخاست.


[1]. کلیه اعداد و ارقام این متن مربوط به نیمه دوم سال 1400 و ماه‌های ابتدایی 1401 است.

[2]. این بحث با شکل‌‌گیری انحصارات و هُلدینگ‌‌هایی که همزمان هم تولید و هم پخش و توزیع کالاها را خود در سیطره می‌گیرند منافاتی ندارد. بحث مطرح شده بدین صورت است که سرمایه برای گردش سریع‌‌تر ناچار است سهمی از سود را به بخش تجاری برای گردش سریع‌‌تر بپردازد. تخصصی شدن تجارت و جدایی آن از تولید نتیجۀ ضرورت تخصصی شدن هر چه بیشتر حرفه‌‌ها و حوزه‌‌ها برای سرمایه بود و این امر در انحصارات نیز صادق است. یعنی بخش تجاریِ انحصارات، همچون یک بنگاه جدا بوده و به صورت ویژه به کار توزیع و فروش کالاها می‌‌پردازد با این تفاوت که در انحصارات بخش تولید و توزیع از آن یک فرد یا مجموعه‌‌ای از افراد است و این تفاوتی در بحث ما حاصل نمی‌‌کند.

[3]. این بخش را با انجام تغییراتی در متن، از کتاب «عملکرد سیستم سرمایه‌‌داری، پیر ژاله» نقل کردیم.

[4]. این موضوع در سرمایۀ ‌‌مالی به نهایت خود می‌‌رسد و نهایتاً به عبارت نام آشنای «پول، پول می‌‌آورد تبدیل می‌‌شود.»

مطالب مرتبط

روایتی از ریخت و پاش و مصرف‌گرایی و تباهی اندیشه و عمل سرمایه‌داران و کارفرمایان