داستان یک اعتصاب

تجربه‌ی کارگران صنایع خودرویی آمریکا چه چیزی می‌تواند به ما بیاموزد؟

تصویری از راهپیمایی کارگران عضو UAW در شهر دیترویت، 24 شهریور 1402. (AP Photo/Paul Sancya) (Paul Sancya, Copyright 2023 The Associated Press. All rights reserved)

در روز 24 شهریور 1402 کارگران خودروسازی سه شرکت بزرگ خودروسازی ایالات متحده‌ی آمریکا – جنرال موتورز، فورد و استلانتیس – به اعتصاب گسترده‌ای برای به دست آوردن دستمزد و امتیازهای رفاهی معوق‌مانده‌ی خود اقدام کردند. در اوج این اعتصاب‌ها حدود 46000 کارگر به اعتصاب پیوستند که از نظر تعداد و گستردگی در 88 سال گذشته در تاریخ خودروسازی آمریکا بی‌سابقه بوده است. اهمیت این اعتصاب‌ها در شرایط کنونی آمریکا در این است که در یک دهه‌ی گذشته اعتراض‌های کارگری در آمریکا پراکنده و فاقد عمق بوده است. بحران اقتصادی و تورم ایجادشده در دوران کرونا وضعیت کارگران را به سمت اعتراض سوق داده است. تا به حال چنین اتقاقی نیفتاده بود که اتحادیه‌ی کارگران خودرویی (UAW) اعتصابی را علیه هر سه غول صنعت خودروسازی آمریکا ترتیب دهد، اعتصابی که خشم رئیسان و سرمایه‌داران شرکت‌ها را به دنبال داشت. آنان مثل هر کارفرمای دیگری با هر فرهنگ و دین و ملیتی با زبان عتاب و تهدید علیه کارگران بیانیه صادر کردند و از «ناامیدی» خود گفتند و کارگران را «زیاده‌خواه» قلمداد کردند. اما پرسش مهم این است که چه چیزی باعث پدید آمدن اعتصاب شد؟

داستان از کجا شروع شد؟

در دوره‌ی ریاست‌جمهوری باراک اوباما، دولت به جهت تضمین سود سرمایه‌داران و بهره‌وری صنعت خودروسازی جلوی اتحادیه‌های کارگری را برای چانه‌زنی به قصد بهبود شرایط دستمزد و کسب حقوق بیشتر گرفت و آنها را از کوشش برای به دست آوردن مزایای بازنشستگی و مراقبت‌های بهداشتی بازداشت. از طرفی مشوق‌هایی را در اختیار مدیران عامل و صاحبان سرمایه قرار داد که به افزایش درآمد آنها منجر می‌شد و اختلاف دستمزدی آنها را با کارگران بیشتر می‌کرد. موسسه‌ی مطالعه‌ی سیاست‌های اقتصادی آمریکا در تحقیقی اعلام کرده است که از سال 1978 دستمزد مدیران عامل منصوب سرمایه‌داران در شرکت‌های صنعتی در 300 کلان‌شرکت آمریکایی 1480 درصد بیشتر شده است. این در حالی است که در همین بازه‌ی زمانی حقوق کارگران تنها 18 درصد بیشتر شده است. به گزارش همین سازمان در این مدت حتی پاداش مدیران 37 درصد از رشد بازار سهام سریع‌تر رشد کرده است. البته این موضوع در زمان باراک اوباما صرفا شدیدتر شد؛ پیشتر در سال 2007 قانونی تصویب شد که کارگران استخدامی مستمری تضمین‌شده دریافت نمی‌کنند و پوشش‌های پزشکی آن‌ها نیز ضعیف‌تر از کارگرانی خواهد شد که قبل از سال 2007 استخدام شده‌اند. گرچه کارگران ماهر صنعت خودروسازی حقوقی معادل 16 دلار در ساعت دریافت می‌کنند اما دستمزد کارگران موقت چیزی در حدود نصف این مقدار و پایین‌تر از خط فقر است. پیش از سال 2019 کارگران تنها 90 روز لازم بود تا قراردادشان از موقت به دائمی تبدیل شود، ولی مدیران قانونی تصویب کردند که این زمان را به 2 سال افزایش می‌داد. سرمایه‌داران این کارها را در شرایطی می‌کردند که حقوق سالانه‌ی مدیران ارشد نسبت به سال پیش با رشدی 40 درصدی از 30 میلیون دلار فراتر رفته بود. ولی در حالی که تورم سالانه در نسبت با معیشت کارگران 10 درصد بوده، سرمایه‌داران حتی حاضر نشدند متناسب با همین میزان حقوق کارگران را افزایش دهند.  بهانه‌ی همیشگی سرمایه‌داران برای پرداختن سهم کارگران از ثروت اجتماعی تولیدشده به دست خودشان چه بود؟ نبودن پول! در صورتی که شرکت‌های خودروسازی در دهه‌ی گذشته چیزی بیش از 100 میلیارد دلار سود ثبت کرده‌اند که 10 میلیارد آن تنها در 6 ماه گذشته‌ی پیش از اعتصاب بوده است.

داستان چگونه ادامه پیدا کرد؟

اتحادیه‌ی کارگران خودرویی فعالیت خود را در عرض 3 روز از سه کارخانه که در زمان اعتصاب شامل 13000 کارگر بود، به 38 بخش دیگر در 20 ایالت اشاعه داد. انتظار می‌رفت تعداد بیشتری از کارگران خودروسازی ایالات متحده به اعتصاب علیه سه شرکت بزرگ بپیوندند، موضوعی که رخ نداد و شایسته‌ی بررسی است.

اتحادیه در این 3 روز تنها 5600 کارگر دیگر را به اعتصاب ملحق کرد. بخش اعظمی از 150000 عضو اتحادیه از اعتصابات بیرون ماندند و حتی می‌توان گفت که اتحادیه شور و اشتیاق و عزم این کارگران برای مبارزه را هدر داد. بسیاری، حتی تحلیلگران وال استریت، انتظار داشتند که اتحادیه اعتصابات را به شرکت‌های کامیون، که برای سودآوری کارخانه‌ها حیاتی‌اند، گسترش دهد.

این اتفاق نیفتاد. وخامت نسبی اوضاع، فورد را در وضعیتی قرار داد که اتحادیه اعلام کرد ظاهرا نشانه‌هایی از پیشرفت وجود دارد. بلافاصله پس از اعلام اتحادیه، سهام فورد 3.7 درصد افزایش یافت و همچنین قیمت سهام جنرال موتورز نیز افزایش پیدا کرد.

رئیس اتحادیه، شان فِین، در جریان تجمعی عمومی، اعلام کرد که هنوز راه درازی برای دستیابی به یک مذاکره‌ی قابل قبول وجود دارد. شرکت فورد نیز باید تحت فشار قرار می‌گرفت و نیز بسیاری از کارگران می‌خواستند که این اتفاق بیفتد. فین همچنین گفت که فورد موافقت کرده است که یکی از سطوح دستمزدی پایین‌تر را حذف کند و کمک‌هزینه های زندگی را که کارفرمایان در سال 2009 حذف کرده بودند، بازگرداند و اتحادیه حق اعتصاب در مورد تعطیلی کارخانه‌ها را داشته باشد. در واقع رهبران اتحادیه از قدرت خود در روزهای اول اعتصاب بهره‌ی کافی را نبردند و با محافظه‌کاری سعی در به دست آوردن مطالبه‌های حداقلی داشتند و زیاده از حد به صاحبان شرکت‌ها امیدوار بودند. اما در مورد پایه‌ی دستمزد اصلا وعده‌ای داده نشد. سرمایه‌داران افزایشی 20 درصدی را طی چهار سال و نیم پیشنهاد کرده بودند. اتحادیه‌ی کارگران خودرویی اما افزایش 40 درصدی در طول چهار سال و همچنین 32 ساعت کار در هفته را بدون کاهش حقوق طلب می‌کردند.

اعتصاب کارگران خودرو بخشی از رشد تصاعدی مقاومت در ایالات متحده است. در روزهای اعتصاب، روزنامه‌ی وال‌استریت ژورنال، که به دفاع از سرمایه‌داران شهره است، نوشت که اعتصابات صنایع خودرویی «در حالی اتفاق می‌افتد که کارگران آمریکایی با سرعتی که در ربع قرن اخیر نظیر نداشته اعتصاب می‌کنند. طبق گفته‌ی دپارتمان کار، در ماه گذشته، راه‌بندان‌های اعتصاب‌ها منجر به از دست رفتن 4.1 میلیون روز کار شد. از آگوست 2000 تاکنون این بیشترین مقدار [کار از دست رفته‌ی ناشی از اعتصاب] در یک ماه بوده است». فین در طول یکی از تجمع‌های عمومی گفت که جهانیان در حال تماشای اتحاد امروز کارگران‌اند و پیام‌های همبستگی مختلفی دریافت کرده‌اند، «از آفریقای جنوبی تا مالزی که از ما می‌خواهند استوار بایستیم و پیروز شویم».

یک پیروزی برای کارگران صنعت خودرو می‌توانست به افزایش توان و تمرکز این موج خروشان بینجامد. کارگران صنایع خودرویی در آن زمان، با امتناع از اضافه‌کاری داوطلبانه، در پی شکل دادن فشاری توده‌ای بودند. بسیاری از کارخانه‌ها برای جبران کمبود نیروی انسانی به شدت به اضافه‌کاری وابسته‌اند. در نتیجه‌ی این امتناع از کار، برخی از آ‌نها به دلیل کمبود کارگر مجبور به تعطیلی کل آخر هفته شدند.

در نیویورک، کل کمیته‌ی نمایندگان اتحادیه‌ی محلی فورد بوفالو استمپینگ به میدان آمد. ریکی برند، نایب رئیس شعبه و راننده‌ی لیفتراک، در مصاحبه‌ای ادعا کرد که آنها هم یک به یک و هم در قالب گروه درباره‌ی استراتژی اعتصاب صحبت کردند. برند گفت: «ما همچنین مردم را تشویق کردیم که اضافه‌کاری داوطلبانه نکنند. کار اضافی عبور از مرزی غیررسمی است، این کار به شرکت کمک می‌کند». آنها همچنین با نه گفتن به مدیرانی که از آنها می‌خواهند کارهای غیرمعمول در محل کار انجام دهند، از اعتصابیون حمایت می‌کردند.

در عرض یک روز، بسیاری از کارگران از پذیرش شیفت‌های اضافی امتناع کردند، تا آنجا که فورد مجبور شد شنبه و یکشنبه کار خود را لغو کند. برند معتقد است در برخی مواقع اجتناب‌ناپذیر است که شرکت اضافه‌کاری را اجباری کند. کریستال چایلدری که در بخش کنترل کیفیت شعبه‌ی دیترویت استلانتیس کار می‌کند، گفت: «معمولا [از ما] اضافه‌کار زیادی می‌خواهند، اما اکنون کارگران بعد از هشت ساعت کار را ترک می‌کنند. این همان روحیه‌ای بود که در فضای اعتصاب‌های کارخانه‌های خودروسازی حاکم بود و اتحادیه باید با اعتصاب همه‌جانبه و نامحدود 150000 کارگری از آن استفاده می‌کرد. در اعتصاب‌ها از صندوق اعتصاب برای گذران زندگی کارگران استفاده می‌شود. این صندوق عنصر ضروری هر اعتصاب است که کارگران از پیش باید آن را آماده کرده باشند. موجودی صندوق اعتصاب کارگران صنایع خودرویی به اندازه‌ای بود که اگر اتحادیه می‌خواست، می‌توانست از آن استفاده کند. اما رهبران اتحادیه چه کردند؟

داستان چگونه پایان یافت؟

در عوض، اتحادیه از جو بایدن دعوت کرد تا به صفوف اعتصابات بیاید. رئیس دولت سرمایه‌داران در لباس حامی کارگران ظاهر شد، در حالی که همین آدم اعتصاب راه‌آهن را در اواخر سال گذشته غیرقانونی اعلام کرده بود. حتی دونالد ترامپ، این نماینده‌ی راست افراطی در جهان، سعی داشت خود را به عنوان دوست کارگران صنعت خودرو نشان دهد. او یک هفته پس از شروع اعتصاب‌ها در دیترویت یک سخنرانی بزرگ داشت. این شهر یکی از مراکز تاریخی خودروسازی به شمار می‌آید و نزدیک یکی از کارخانه‌های بزرگی است که کارگرانش در اعتصاب درگیر بودند.

ترامپ برای 500 کارگر و عضو اتحادیه سخنرانی کرد تا حمایت انتخاباتی طبقه‌ی کارگر را در ایالت‌هایی مانند میشیگان (که در سال 2016 در آن رای آورد اما در سال 2020 شکست خورد) جلب کند. این رویداد همزمان با دومین مناظره‌ی مقدماتی جمهوری‌خواهان در کالیفرنیا بود، که ترامپ برای حفظ پیشتازی خود در رقابت برای نامزدی حزب برای ریاست جمهوری سال آینده از آن اجتناب می‌کرد. ترامپ با دست گذاشتن روی اینکه مسئله‌ی واقعی حضور کارگران مهاجر خارجی و جایگزین شدن وسایل نقلیه‌ی برقی است – که او به نام حفاظت از اقتصاد سوخت فسیلی با آن مخالف است – قصد به انحراف کشاندن مسائل طبقاتی را دارد. او هم از برخی از روسای صنعت خودرو و هم از اتحادیه‌ی کارگران خودرو انتقاد می‌کرد و می‌گفت که طرح «اول آمریکا»ی او می‌تواند از کارگران محافظت کند.

البته فِین ترامپ را محکوم کرد و گفت: «اتحادیه‌ی ما برای مبارزه با طبقه‌ی میلیاردر و اقتصادی که افرادی مانند دونالد ترامپ را به بهای [فقیر ساختن] کارگران ثروتمند می‌کند، از همه چیز مایه می‌گذارد». اما او اشاره نکرد که مادامی که دولت سرمایه‌داری، اعم از جمهوری‌خواه و دموکرات، به زندگی کارگر یورش می‌برد و در صدد فریب دادن کارگران است، برای کارگران چه فرقی می‌کند؟ همان‌طورکه جمهوری‌خواهان اعتصاب‌ها را سرکوب می‌کردند، دموکرات‌ها هم راه و روش خاص خود را برای خنثی کردن اعتصاب‌ها دارند، که عبارتست از قبضه کردن اعتصاب از راه فرونشادن آتش اعتصاب با دادن وعده‌های سازشکارانه و جذب و حل نیروی سیاسی این اعتصاب‌ها از طریق تبدیل کردن نماینده‌های کارگری به بلندگوهای حزبی دموکرات‌ها. تشکل‌های کارگری در غرب تبدیل به ابزاری برای عقب راندن مقاومت طبقه‌ی کارگر برابر سرمایه‌داران شده‌اند. دهه‌هاست که در نبود نیروی سیاسی مستقل کارگران، تشکل‌های کارگری در غرب تنها به نهادی در اختیار سیاست‌های دولت‌های سرمایه‌داران شناخته می‌شوند.

 بسیاری از حزب‌های کارگری در غرب این هشدار را می‌دادند که اگر اتحادیه‌ی کارگران خودرو از اعتصاب حمایت نکند و پیروز نشود، می‌تواند شکافی ایجاد کند که کسانی چون ترامپ و بایدن می‌توانند از آن سوءاستفاده کنند. مسئله اینجا بر سر این است که بهبودی جزئی در وضعیت کارگران چیزی است که ممکن است در نهایت به سرمایه‌داران تحمیل شود، اما آنچه باید در کارگران تقویت شود آگاهی آنان از نسبت خود با سرمایه‌داری و دولت آن است، چیزی که دقیقا با خود عمل اعتصاب پرورش پیدا می‌کند و اتحادیه‌های فعلی با زدوبندهایشان با سرمایه‌داران مانع بروز آن می‌شوند. دولت و کارفرمایان از سرمایه حفاظت می‌کنند و اگر این موضوع مورد حمله قرار نگیرد آنگاه اعتصاب نیز دستاوردهای طبقاتی خود را به کف نخواهد آورد.

از طرفی سایر نامزدهای جمهوری‌خواه موضع سنتی‌تری علیه اتحادیه‌ها اتخاذ کردند و مثل گرگ‌های هار از شدیدترین سرکوب طبقاتی حمایت کردند. تیم اسکات از اخراج سازمان‌دهندگان اعتصابات صنعت ترافیک هوایی در سال 1981 توسط رونالد ریگان به عنوان الگو یاد کرد. اسکات در یک رویداد تبلیغاتی انتخاباتی در آیووا گفت: «من فکر می‌کنم رونالد ریگان، زمانی که کارمندان فدرال تصمیم گرفتند که اعتصاب کنند، مثالی عالی به ما نشان داد. او گفت اعتصاب کنی، اخراجی. قضیه برای من کاملاً ساده است». او همچنین اتحادیه‌ی کارگران خودرویی را متهم کرد که آنها برای «دستمزد بیشتر و روزهای کار کمتر» می‌جنگند و گفت «این انفصال از کار است.» نیکی هیلی در زمانی که فرماندار کارولینای جنوبی بود، به خود می بالید که «اتحادیه‌کوب» است. او به فاکس‌نیوز گفت: «وقتی شما رئیس‌جمهوری دارید که طرفدار اتحادیه‌هاست و با شعارهایش اتحادیه‌ها را شیر می‌کند، این چیزی است که به دست می‌آورید؛ اتحادیه تقاضای افزایش 40 درصد [دستمزد] دارد، شرکت‌ها با افزایش 20 درصدی پاسخ می‌دهند. من فکر می‌کنم هر یک از مالیات‌دهندگان دوست دارند 20 درصد افزایش حقوق داشته باشند و فکر کنند وضعیت عالی است». هیلی اشاره نمی‌کند که پیشنهاد 20 درصدی برای پوشش 4 سال و نیم است.

آخرین چیزی که اعتصاب‌ها به آن دست یافت و پس از آن ختم اعتصاب اعلام شد افزایش 25 درصدی حقوق طی 4.5 سال بود. البته که این دستاورد به نسبت وضعیت معشیتی کارگران خودروسازی در سال 2019 و عدم تحقق مطالبه‌های آن‌ها در آن سال گامی رو به جلو به شمار می‌آید. اما همان طور که شرح داده شد نسبت به گستردگی و توان مبارزاتی اعتصاب‌ها گامی به پس بوده است. حزب‌ها و اتحادیه‌های کارگری‌ای بودند که این رویکرد اتحادیه‌ی خودروسازی آمریکا را نقد کرده و نسبت به محافظه‌کاری رهبران آن در برابر سرمایه‌داران موضع‌گیری کردند. اختلاف میان بیشترین جمعیتِ به اعتصاب پیوسته یعنی 46000 نفر و جمعیت عضو اتحادیه یعنی 150000 نفر یعنی بهره نگرفتن از تمام نیروی اتحادیه برای رسیدن به هدف‌های خود، شادمان شدن سریع از عقب‌نشینی سرمایه‌داران کارخانه یعنی قناعت به احقاق حقوق اقتصادی و باز کردن پای سیّاسان و گرگ‌صفتان به اعتصاب یعنی شکست سیاست کارگری.

حال جَستی بزنیم به هشتم آبان سال گذشته (1402)، یعنی روز پایان رسمی اعتصابات. تا اینجا متوجه شدیم که اعتصاب کارگران صنایع خودرویی در ایالات متحده نه به تمام پتانسیل خود توانست دست پیدا کند و نه مطالبه‌ی اصلی و اولیه‌ی کارگران به رسمیت شناخته شد، هرچند این هم منصفانه نیست که از این تلاش همچون یک شکست و تحقیر یاد کنیم. اما چه شد که، در نتیجه‌ی تن سپردن محافظه‌کارانه‌ی روسای اتحادیه به وعده‌های دولت، این اعتصاب نتوانست تمام‌وکمال به خواسته‌ی خود برسد؟ مبارزه‌ی طبقه‌ی کارگر همچنان که نیازمند متشکل شدن فراگیر و گسترده است، باید پیگیرانه و آگاهانه دست به عمل‌های مقتضی برای جلوگیری از سازشکاری در مقاطع این‌چنینی بزند. اختتام این داستان باید با این نکته همراه شود که در حضور اتحادیه‌ای به چنین وسعت و امکاناتی، وظایف نیروهای سرمایه‌ستیز، هرچه باشد، یک چیز مشخص است و نه نسخه‌ای که نعل به نعل بتوان برای همه جا تعمیم داد. پس حالا چه آورده‌ای می‌توانیم از این مبارزه برای کارگران ایران بیابیم؟

از این داستان چه می‌آموزیم؟

مبارزه‌ی کارگران راه پر پیچ‌وخمی است که هر گردنه از آن درس‌ها و آموزه‌های متفاوتی برای مبارزه‌ی طبقاتی دارد. کارگران در برابر مشکلات معیشتی و اقتصادی خود دست به سازماندهی اعتراض‌های خود علیه طبقه‌ی سرمایه‌دار می‌زنند. سرمایه‌داران نیز دست روی دست نمی‌گذارند و برابر طبقه‌ی کارگر خود را متشکل می‌کنند. اعتصاب‌شکنی، تهدید و در صورت نیاز برخورد خشونت‌آمیز با کارگران، کاری است که آنها را از اتحاد طبقاتی کارگران مصون می‌دارد. سرمایه‌داری عادت دارد که بنا به امکانات پیشِ روی خود مبارزه‌ی کارگری را در حد و حدود خود سرمایه نگه دارد و تا آنجا که می‌تواند با در اختیار گرفتن انرژی‌های یک مبارزه‌ی کارگری، آن را مهار سازد. نمی‌توان بی‌واسطه هر اعتراضی را به ضدیت سیاسی با کل ساختارهای اجتماعی فراخواند، اما در نظر گرفتن اشتباه‌های سیاسی هر تجربه می‌تواند به مبارزه‌های بعدی کارگران کمک کند. محافظه‌کاری رهبران اتحادیه‌ی کارگران خودروسازی آمریکا، فاصله نگرفتن اعتصاب از جناح‌های سیاسی حاکم در آمریکا، که همگی مدافع منافع سرمایه‌داران هستند، و تلاش نکردن برای تثبیت دستاوردهای کارگران چیزهایی است که باید برای بررسی موج اخیر اعتصاب‌های آمریکا در نظر آورد. طبقه‌ی کارگر باید خودش برای ایجاد نهادها و صف مستقل خودش از دیگر جریان‌های صنفی پیش‌قدم باشد و در این راه با شرایط اقتصادی‌ای که مسبب استثمار و تیره‌روزی اوست روبه‌رو شود.

خواندن این متن در حالی که کمتر از یک ماه از جلسات شورای عالی کار برای تعیین افزایش دستمزد سالانه‌ی کارگران ایران می‌گذرد می‌تواند مفید باشد. دشمنان کارگران از هر طیفی برابر آنها ایستاده‌اند: گروهی وقیحانه به قصد به حاشیه بردن مسئله از دستمزد منطقه‌ای دفاع می‌کردند، گروهی با ارائه‌ی تابع‌های ریاضی و منحنی‌های آماری معیشت میلیون‌ها انسان را به بهانه‌ی افزایش تورم گروگان گرفته‌اند تا سرمایه‌داران روزبه‌روز فربه‌تر شوند و گروهی نیز مبارزه‌ی معیشتی کارگران را به هیچ گرفته و آنها را کم‌اهمیت و خوار می‌شمارند. طبقه‌ی کارگر در هرجای جهان باید بتواند علیه سرمایه‌داری بیان اعتراضی خود را بیابد، چه به صورت تدافعی و یا غیر آن. توجه به شباهت‌های اتحادیه‌های غربی با تشکل‌های زرد کارگری خودمان ضروری است. در موضوع تعیین حداقل دستمزد، دولت با ایجاد به‌اصطلاح سه‌جانبه‌گرایی، وضعیتی را در عمل پدید آورده است که در آن خودِ دولت و نماینده‌ی کارفرمایان در یک طرف رودرروی نماینده‌ی کارگران ایستاده‌اند و در نتیجه پیشاپیش از قدرت بیشتری برخوردار هستند. آنها حتی به همین نیز اکتفا نکرده‌اند و با گزینش نماینده‌های غیرواقعی کارگران و ایجاد تشکل‌های همسو با خودشان عملا توان طبقاتی کارگران را گرفته‌اند. ساختن نهادهای کارگری و نمایندگانِ برخاسته از مطالبات واقعی کارگران از اولویت‌ها و ضروریات مبارزه‌ی امروز طبقه‌ی کارگر است.

مطالب مرتبط

نگاهی به اعتصاب کارگران حمل و نقل بریتانیا
بخش اول: روایت ماجرا از سال 1400 تا امروز
«بیست روز کار و ده روز استراحت و حداقل 79 درصد افزایش دستمزد»